برای آموزش کنترل احساسات کودکمان چه کنیم؟
-
12/ آبان/ 1399
-
توسط تیم محتوا
- 907 بازدید
-
مدت زمان: 7 دقیقه
آموزش کنترل احساسات : یکی از مهمترین اقدامات والدین در تاریخ جهان
آموزش کنترل احساسات عامل اصلی تربیت بچه های شاد، مقاوم و خوش نظم است. دکتر جان گاتمن طی 30 سال تحقیقات در این زمینه میگوید که داشتن یک پدر و مادر صمیمی، درگیر و دوست داشتنی کافی نیست. ما همچنین باید به بچه های خود کنترل احساسات را یاد بدهیم.
بچه های آموزش یافته معمولاً احساسات منفی کمتر و احساسات مثبت بیشتری تجربه می کنند. سه مرحله زیر از کتاب “پرورش یک کودک باهوش در زمینه احساسات” نوشته دگتر گاتمن اقتباس شده است.
اولین قدم برای کنار آمدن با احساسات منفی (در خود، فرزندان یا افراد در ارتباط با کودک) این است که بفهمید چه احساسی دارند و این احساسات را بپذیرید. حتی اگر رفتار بدی را که اغلب همراه با احساسات منفی است قبول نکنیم. باز هم باید این پیام را ارسال کنیم که همه احساسات، حتی بدترین ها نیز خوب هستند.( احساسات وحشتناکی مانند حسادت و ترس و طمع باعث رشد و درک بهتر خود و تبدیل شدن به یک فرد بهتر کمک میکند). وقتی این احساسات “نامطلوب” را در کودکان مشاهده کردید. بدانید که فرصتی برای یادگیری بیشتر در مورد خود و مهمتر از همه برای آموزش نحوه کنار آمدن با احساسات منفی کودکتان دارید
مرحله اول: احساسات موجود را برچسب گذاری و اعتبارسنجی کنید
قبل از اینکه بتوانیم احساسات فرزندان خود را به طور دقیق برچسب گذاری و سپس اعتبارسنجی کنیم. باید با آنها همدلی کنیم ابتدا بفهمیم چه احساساتی را حس می کنند. سپس آنچه را که می فهمیم به آنها منتقل کنیم. این ساده است. اما همیشه آسان نیست.
به عنوان مثال
ماری احساس بدی دارد زیرا در مدرسه بخاطر صحبت زیاد در کلاس به مشکل برخورده است (نمی دانید از کجا ممکن است این گرایش را پیدا کند). بچه ها غالباً احساسات منفی را به والدین و مراقبان مهربان خود منتقل می کنند. به این معنی که گرچه ممکن است ماری از خودش، یک همکلاسی یا معلمش عصبانی باشد. اما طبیعی است که وقتی به خانه می رسد، این احساسات را به ما منتقل کند. بنابراین وقتی به او گفتم که در آن زمان نمی تواند با خواهرش بازی کند، این حرف خشم او را برمی انگیزد، در طی آن او کوله پشتی خود را به دیوار می زند در حالی که من از او خواسته ام آن را آویزان کند و خواهرش را “احمق کوچولو” می نامد و ” هرگز دوست ندارد” در یک میلیون سال آینده با او بازی کند.
به جای برخورد فوری با بد رفتاری این یک فرصت عالی برای انجام اولین قدم در مربیگری هیجان است.
تأیید اعتبار و برچسب زدن به احساسات منفی.
من: ماری، می بینم که بسیار عصبانی و ناامید هستی. آیا چیز دیگری وجود دارد که احساس کنید؟
ماری: من خیلی دوستت دارم
من: “تو از من عصبانی هستی، از من خیلی عصبانی هستی. آیا شما احساس ناامیدی می کنید زیرا من اجازه نمی دهم الان بازی کنید؟”
ماری: بله! من می خواهم بازی کنم.
من: غمگین به نظر می آیی. (در آغوش من قرار می گیرد. کمی غر می زند و سرش را روی شانه من قرار می دهد)
من اکنون به ماری کمک کرده ام چندین احساس را شناسایی و برچسب گذاری کند: عصبانیت، ناامیدی،غم. هرچه واژگان احساسات کودکان ما بزرگتر باشد. برچسب زدن به احساسات در گرمای لحظه راحت تر است. من احساس ماری را نیز تأیید کرده ام: او می داند احساس کردن همه آن چیزهای “بد” اشکالی ندارد. جالب اینجاست که اکنون او آرام و خسته است به وضوح به یک میان وعده و نوازش احتیاج دارد.
مرحله دوم: با رفتار بد برخورد کنید (در صورت وجود)
در این مرحله، من فقط می خواهم به جلو حرکت کنم و پرتاب کیف و نامگذاری روی دختر کوچک ام را فراموش کنم. اما تعیین محدودیت ها بسیار مهم است تا بچه ها بیاموزند چگونه حتی در برابر احساسات منفی شدید و قوی رفتار کنند. من به او می گویم که لازم است به اتاقش برود و 5 دقیقه وقت استراحت بگذارد. و من به صراحت می گویم که این رفتارها مشکلی ندارند. احساس عصبانیت و ناامیدی اشکالی ندارد. اما پرتاب چیزها و نام گذاری افراد مشکل ساز است. وقتی تایمر خاموش شد، لطفاً از خواهرتان عذرخواهی کنید و یک میان وعده بخورید.
ده دقیقه بعد از حادثه اولیه، من در حالی که ماری غذا می خورد کنار او نشسته ام. زمان مرحله سوم است.
مرحله سوم: حل مسئله
اکنون زمان آن است که کمی عمیق تر به مسله نگاه کنیم. تا به ماری کمک کند بفهمد چگونه در آینده شرایط را بهتر اداره کند. بعد از اینکه احساسات ناشی از مشکل را برچسب گذاری و اعتبارسنجی کردیم. می توانیم به سراغ خود مسئله برویم.”ماری، آیا امروز در مدرسه اتفاقی افتاده است که باعث رنجش شما شود؟” در این مرحله، ماری همه چیز را در مورد اتفاقات مدرسه به من گفت. این که مجبور بود خودش به تنهایی روی میز بنشیند زیرا هنگام مطالعه با بغل دستی صحبت می کرد. من با احساس بدی روبرو شدم زمانی که فهمیدم کودک بیش از حد اجتماعی هم دوستدار معلم هم دوست ندارد از دوستانش جدا باشد و هم معلمش را ناامید کند. بنابراین همدردی در اینجا برای من آسان بود. اما درمورد اینکه او وقتی بچه های دیگر با هم کار می کردند چقدر احساس ناراحتی و تنهایی می کرد و فقط کارش را انجام می داد. صحبت کردیم و اینکه چقدر احساس خجالت می کند این حرف ها را به من بزند. ما همچنین در مورد چگونگی ابراز احساس گرسنگی و خستگی او هنگام بازگشت از مدرسه صحبت کردیم.
من به او نگفتم که باید چه احساسی داشته باشد(مالی، امیدوارم از این که کوله پشتی را به سمت دیوار پرت کردی احساس بدی داشته باشی) زیرا این باعث می شود از احساس خود بی اعتماد شود (پرتاب کوله پشتی احتمالا احساس خوبی داشته). هدف این است که او را با احساساتش خوب یا بد در تماس قرار دهیم. بنابراین حتی در حین حل مشکل، بیشتر احساسات او را برچسب گذاری و تأیید می کردم: تنها، خجالت زده، گرسنه، خسته.
سپس با طوفان فکری، راه های ممکن برای حل یک مشکل یا جلوگیری از تکرار آن را بیان کنید
. هرچه بیشتر ما والدین بتوانیم به عنوان مربی در نقش خود باقی بمانیم. مانع از همه ایده های فوق العاده (سرسختانه) خود شویم و اجازه دهیم بچه ها ایده های خود را ارائه دهند بهتر است. وقتی درباره زمانی که مالی احساس عصبانیت می کند چه کاری می تواند انجام دهد. صحبت می کنیم (به عنوان مثال به جای پرتاب کوله پشتی)، اگر راه حل های ناشی از او باشد. احتمالاً آن راه حل ها را امتحان خواهد کرد. او تصمیم می گیرد دفعه بعدی که از مدرسه به خانه آمده و احساس ناامیدی می کند، در حالی که میان وعده خود را می خورد، کمی قدم بزند تا زمانی که حالش بهتر شود.
آنچه در مورد کنترل احساسات وجود دارد همین است. ابتدا احساساتی را که می بینید برچسب گذاری و اعتبارسنجی کنید. دوم، در صورت لزوم با رفتارهای نادرست مقابله کنید. در آخر، به فرزند خود کمک کنید تا مشکل را حل کند.
شما اکنون یک مربی احساسات برای کودک تان هستید.
به ما اطلاع دهید که آموزش کنترل احساسات برای شما چگونه کار می کند! به چه موقعیت هایی کمک کرده؟ آیا سوالی دارید؟ در زیر نظر بدهید.