کشمکش های غیر منتظره در تربیت فرزند دوم چیست؟آکام
-
22/ دی/ 1399
-
توسط تیم محتوا
- 490 بازدید
-
مدت زمان: 6 دقیقه
چالش های غیر منتظره
برای بیان چالش های تربیت فرزند دوم بهتر زندگی خودم را مثال برزنم. وقتی من به کودکان 4 ساله و 20 ماهه خود می گویم: “بیایید به زمین بازی برویم”. سپس هر دو با هیجان فریاد می زنند: “هوررراا”.
ما شروع به آماده شدن می کنیم و فرزند کوچک تر اصرار دارد کفشهای خواهرش را بپوشد. آنها بسیار بزرگ هستند و استفاده از آنها در زمین بازی ایمن نیست. من سعی می کنم او را متقاعد کنم که یک جفت کفش دیگر بپوشد، و در نهایت با جیغ و فریاد کودک نوپای من این جریان تمام می شود.
وقتی من اولین بچه ام را داشتم، در ابتدا احساس سختی داشتم. من مطمئن نبودم که چگونه یک مادر باشم و در مورد روش “درست” تربیت فرزندم بسیار تحقیق می کردم. در نهایت همه چیز را فهمیدم و به یک درک درستی از مسئله رسیدم. اولین کودک من، کتی کمی لجباز بود اما نه به شکلی که از عهده آن بر نیایم. حتی به یاد دارم که فکر می کردم خشم او واقعاً قابل کنترل است و من می توانستم سریع او را آرام کنم.
کشمکش های تربیت فرزند دوم
پس از آن کودک شماره 2 آمد ، ما او را سانی نامیدیم. داشتن سانی آسان بود، من می دانستم که از یک نوزاد چه انتظاری دارم و از مهارت های والدینی خود اطمینان داشتم.
سپس سانی شروع به خزیدن کرد و از آن زمان در تلاش است تا با خواهرش همراه باشد. مشکلی که در این مورد وجود دارد، این است که سانی در تلاش است کارهایی را انجام دهد که به دلیل تقلید از خواهر بزرگش کاملاً آماده انجام آنها نیست.
در تجربه شخصی خودم، دریافتم كه كاملاً درست است كه فرزند دوم می آموزد كه چگونه همه كارها را خیلی سریعتر انجام دهد. زیرا آنها خواهر یا برادر بزرگتری دارند كه به آنها آموزش می دهد. دخترانم دو سال با هم فاصله سنی دارند.
این بدان معناست که اکنون فرزند کوچک تر من در سن مناسب است و می تواند بیشتر کارهایی را که فرزند بزرگ تر انجام می دهد انجام دهد. اما او هنوز خیلی جوان است تا بفهمد چه چیزی ممکن است خطرناک باشد. مانند تلاش برای بالا رفتن از بلند ترین سازه در زمین بازی.
مراقبت از کودک
مراقبت از کودک بسیار چالش برانگیزتر از زمانی است که من فقط یک فرزند داشتم. مطمئن نیستم این سختی به این دلیل است که اکنون باید 2 کودک را زیر نظر بگیرم، یا اینکه به دلیل لجبازی سانی ، خواسته های عجیب و اصرارش برای اینکه همه جا خواهرش را دنبال کند ، و همه کارهایی را که او انجام می دهد، انجام دهد.
“مراقبت مثل یک شاهین” اکنون برای من معنای کاملاً جدیدی دارد. احساس می کنم حواسم جمع شده و به معنای واقعی کلمه در حال تعقیب کودک نوپای خود هستم. مثلا: اجازه دادن به او برای راه رفتن در فروشگاه، چیزی است که من بندرت اجازه آن را می دهم، زیرا از گم شدن کودکم می ترسم.
وقتی به زمین بازی می رویم مادرانی را می بینم که روی نیمکت نشسته و استراحت می کنند. من توانایی انجام چنین کاری را ندارم، و گاهی اوقات واقعاً می خواهم بنشینم و استراحت کنم. در عوض، من در حال تعقیب کودک نوپای نترس و ماجراجو خود هستم تا مطمئن شوم که او در امان است.
خیلی راحت می توانم کودک بزرگ تر را از کارهایی که نمی خواستم انجام دهد، دور نگه دارم.
به عنوان مثال، کتی برای اولین بار در دو سالگی شکلات را امتحان کرد، در همین حال سانی حتی دو ساله نیست و قبلا شکلات، بستنی و کیک خورده است.
کتی اکنون روی صندلی ماشین مخصوص اش رو به جلو است. و هر وقت مجبور می شویم سوار ماشین شویم، سانی شروع به گریه کردن می کند. زیرا او مانند خواهرش می خواهد صندلی اش رو به جلو باشد. ما جهت صندلی ماشین کتی را وقتی چهار ساله بود عوض کردیم. و من شک دارم که بتوانیم سانی را تا 4 سالگی به سمت عقب نگه داریم.
سانی سعی می کند وارد همه چیز شود و چون خواهرش به او نشان داد که می تواند زیر پایش صندلی بگذارد تا به چیزهایی که مرتفع هستند برسد . من نمی توانم او را از چشم خودم دور کنم. حتی وقتی که در خانه هستیم. او از نشستن روی تاب کودک نوپا امتناع می کند. زیرا خواهرش روی تاب بچه نشسته است. او حتی خیلی زودتر از خواهرش یاد گرفت که چطور راه برود، و ما مدتی است که مثل شاهین او را تحت نظر داریم.
مواردی وجود دارد که من با آنها مبارزه نمی کنم و تازه متوجه شده ام که فرزند کوچک تر من زودتر از فرزند بزرگ تر آنها را تجربه خواهد کرد. اما چیزهای دیگری مانند صندلی ماشین وجود دارد که غیرقابل بحث است. بنابراین من در نهایت با یک کودک نوپای عصبانی سر و کار دارم. زیرا او نمی تواند حرفش را به کرسی بنشاند.
آیا گاهی سخت است؟ بله، اما وقتی او به من لبخند های بزرگش را نشان می دهد. من کاملا از خود بی خود می شوم و این ارزش سختی های کار را دارد.
تربیت دو کودک با فاصله سنی کم( و کشمکش های تربیت فرزند دوم )
تربیت دو کودک با فاصله سنی کم، خسته کننده و چالش برانگیز است اما یکی از بهترین تجربیاتی است که در زندگی ام داشته ام. هیچ چیز مانند مقابله با دو انسان کوچک نیست که خواهان آغوش و بوسه هستند. چیزی شبیه دیدن خواهر و برادرها که با هم بازی می کنند نیست…
آیا اگر می دانستم این تلاش در بعضی مواقع چالش برانگیز است. چند سال دیگر صبر می کردم تا صاحب فرزند دوم شوم؟ خیر، افراد خانواده ما احساس می کنند که کاملاً عالی هستند. وقتی هر روز صبح با دخترانم در کنارم از خواب بیدار می شوم، و به من می گویند وقت آن است که یک “بغل خانوادگی” انجام دهیم. در قلبم می دانم که ما کار درست را انجام داده ایم.
اگر می توانستم، آرزو می کردم بتوانم دنیا را متوقف کنم. زمان را آهسته کرده و هر لحظه زندگی را با دختران کوچکم سپری کنم.